فرزندان نیاز دارند با والدین خود در ارتباط باشند. ارتباط با فرزندان راهی است که والدین نهتنها میتوانند ارزشها و اعتقادات خود را به فرزندانشان منتقل کنند، بلکه احساس امنیت و ایمنی در آنها ایجاد خواهند کرد. نیاز به امنیت و ایمنی دومین نیاز اساسی انسانها بعد از نیازهای فیزیولوژیک (مانند نیاز به غذا، هوا و مراقبتهای بهداشتی) است. علاوه بر این، چنین ارتباطی نیاز فرزندان به عشق، احترام و توجه را نیز تامین میکند. به همین دلیل است که ارتباط با والدین نقش بسیار مهم و اساسی در رشد سلامت روان فرزندان دارد.
در روزگاران قدیم، با وجود خانوادههای گسترده، کودکان تحت شرایط روز مجبور بودند برای سرگرم شدن به یکدیگر وابسته باشند. این سنت از نسلی به نسل دیگر منتقل شد و تا عصر ظهور سرگرمیهای گروهی از طریق رادیو و تلویزیون رایج بود. همه ما از داستانهایی که استحکام خانواده را از طریق کارهایی که با یکدیگر انجام میدادند، نشان میدهند، لذت میبریم.امروزه دیدن خانوادههای بسیاری که آنقدر از یکدیگر جدا هستند که کودکان بدون بزرگسالان خودشان را سرگرم میکنند و بزرگسالان فقط ابزار را برای کودکان فراهم میکنند و مشارکتی در کار نیست، حزنانگیز است. بخشی از این وضعیت بهدلیل تغییرات فرهنگی است که کودکان را مقابل بزرگسالان قرار داده و بخشی به علت نبود مهارت ما در زندگی کردن به شیوه دموکراتیک با یکدیگر است. والدین آنقدر درگیر فراهم کردن بهترینها برای کودکانشان هستند که از ملحق شدن به آنها غافل شدهاند.
یکی از آموزشهایی که اخیرا مورد توجه کارشناسان تربیتی قرار گرفته، آموزش ارزش پول و آیندهنگری اقتصادی به بچههاست. منظور از این آموزش در واقع آماده کردن بچهها برای پسانداز پول نیست بلکه هدفی فراتر مدنظر است چراکه تفهیم «ارزش پول» به بچهها کمک میکند از امکانات موجود بهترین استفاده را ببرند. حتی اگر خانوادهها هم امکانات زیادی داشته باشند، باید سعی کنند به نیازهای کودکان در حد معقول پاسخ دهند. بچهها باید یاد بگیرند محدودیتهای خاصی را که در زندگی پیش میآید، بپذیرند. این پذیرفتن کاستیها و ضعفها و تلاش برای رفع آنها، بچهها را واقعبین میکند و آنها را به فردی خودساخته و کارآمد تبدیل خواهد کرد.
بچهها از همان کودکی به ارزش پول و قدرتی که دارند، پی میبرند و میفهمند داشتن پول بیشتر، قدرت بیشتری میآورد. حتی بچههای خردسال هر چه سکههای براقتری داشته باشند، خوشحالتر میشوند. وقتی بچهها کمی بزرگتر میشوند، از جمع کردن و شمردن مکرر «سکهها» لذت میبرند و در نهایت نوجوان میداند با داشتن پول بیشتر میتواند به بسیاری از خواستههای خود برسد، اما این موضوع که بچهها «پول» را دوست دارند، دلیل بر شناخت ارزش واقعی آن نیست و تضمینی وجود ندارد که در بزرگسالی صرفهجو شوند. اگر میخواهید به بچهها در این رابطه کمک کنید باید مفاهیم اولیه خرج کردن، پسانداز و برقراری تعادل بین هزینه و درآمد را بیاموزید.
در دنیای امروز بسیاری از زنان نیز همپای مردان مجبورند کار کنند و در این بین خیلی از کودکان مجبورند بعد از زمان تعطیلی مدرسهشان در خانه تنها بمانند تا یکی از والدین به خانه بیاید. اما تنها گذاشتن کودکان در خانه باید با رعایت چه شرایطی باشد؟ در این گفتوگو دکتر کتایون رازجویان، فوقتخصص روانپزشکی کودکان و نوجوانان و عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی به پرسشهای «سلامت» در این زمینه پاسخ داده است.
سلامت: از چه سنی میتوان کودکان را در خانه تنها گذاشت؟
نمیتوان یک پاسخ یکسان به این سوال داد. کودکان و شرایط زندگی تفاوت میکند. خارج از کشور اگر کودک زیر 12 سال را تنها بگذارند، به منزله این است که در حق او کوتاهی کردهاند و به همین دلیل پدر و مادران کودک جریمه میشوند یا ممکن است حتی او را از خانوادهاش جدا کنند. در ایران با اینکه قانون خاصی در این مورد وجود ندارد، بهتر است فقط وقتی که مطمئن شدیم کودکمان از عهده خودش برمیآید و خطری او را تهدید نمیکند، دست به این کار بزنیم.
سلامت: چگونه به این اطمینان برسیم؟
باید بهطور مستقیم و واضح آموزشهای لازم را به کودک داد و سعی کنیم اعتماد بهنفس او را بالا ببریم. اگر کودک اعتماد بهنفس پایینی دارد یا هنوز به آن رشد عقلانی نرسیده که بتواند خطرهای احتمالی را درک کند، بهتر است از این کار صرفنظر کنیم، حالا ممکن است این مساله در سنین مختلف اتفاق بیفتد.
سلامت: پس مهارتها و شخصیت خود کودک نیز در این مورد دخیل است؟
بله، ممکن است یک کودک 9ساله خیلی خوب وظایفش را بشناسد و قوانین خانه را رعایت کند و برعکس یک نوجوان 13ساله هنوز نتواند این تنهایی را بپذیرد، بنابراین نمیتوان در مورد تنها گذاشتن کودکان در خانه، همه کودکان را به یک چشم دید و یک نسخه برایشان پیچید. خصوصیات شخصی، مهارت و پختگی عوامل موثری هستند که آمادگی کودک را برای تنها در خانه ماندن مشخص میکنند. شخصیت افراد معمولا با رشد سنی تغییر زیادی نمیکند ولی کودک میتواند با آموزش، تغییرهایی در عکسالعملهایش در برابر انتظاراتی که از او میرود، ایجاد کند.
سلامت: والدین باید چه آموزشهایی به بچههایی که مجبورند ساعتهایی را تنها در خانه بمانند، بدهند؟
اینکه اگر اتفاق خاصی افتاد، چه کارهایی باید بکنند یا در را به روی چه کسی باز کنند یا جواب چه کسی را ندهند. اگر برق رفت، چگونه شمع روشن کنند که خطری آنها را تهدید نکند. این آموزشها باید خیلی دقیق و مستقیم به کودک داده شود. معمولا کودکان به زمان نیاز دارند تا بهتدریج به تنها ماندن در خانه عادت کنند. از دیگر آموزشهای مهم میتوان به آموزش تماس با پلیس و آتشنشانی و محل کار والدین اشاره کرد تا اگر مشکلی پیش آمد، کودک بتواند با این مراکز تماس بگیرد. چنانچه هنگام ورود به منزل با موردی مشکوک مواجه شدند، وارد منزل نشوند یا اگر کسی آنها را تعقیب کرد، بدانند چه باید بکنند و بدانند تنهایی بیرون از منزل نروند، حتی برای بازی کردن.
شاید از دید بسیاری از ما بزرگترها، تکالیف درسی و انجام آن موضوعی چنان پیش پا افتاده است که نیازی به گفتوگو ندارد. تکلیف را کودک باید انجام دهد و جای بحثی وجود ندارد، اما سوال اصلی اینجاست که چگونه میتوان تکالیف درسی را بدون دردسر و حرص و جوش انجام داد؟ وقتی کودک فراموش میکند دستور آموزگارش را درباره تکالیفش به خانه بیاورد چه باید کرد؟ وقتی کودک پافشاری میکند هنگام تماشای تلویزیون یا غذا خوردن تکلیف بنویسد، وقتی که تکلیفش را ناقص انجام میدهد، وقتی انجام تکالیفش را تا شب به تعویق میاندازد؛ چگونه باید برخورد کرد؟ پاسخ این پرسشها را در این صفحه خواهید یافت.
وظیفه والدین چیست؟
شاید مهمترین نکتهای که والدین باید به آن توجه داشته باشند این است که به کودک انگیزه بدهند و او را پشتیبانی کنند. پشتیبانی نه به آن معنا که به جای او کار انجام دهند و مسئولیت انجام تکالیف را برعهده بگیرند بلکه در این جهت، که آنها را توانمند کنند که خود، مسئولیت کار خود را تمام و کمال برعهده بگیرند، اما چگونه میتوان به چنین هدفی دست یافت؟
1. کردار و عملکرد کودک را مورد تحسین قرار دهید، نه خودش را: کودکان و نوجوانان را به خاطر همان چیزی که هستند، صرفنظر از آنچه که از نظر ما میتواند باشد، مورد تایید و پذیرش قرار دهید. آنها چه موفق بشوند، چه نشوند باید به خاطر سعی و تلاششان تحسین و تشویق شوند. اگر والدین تنها زمانی که کودکشان استعداد و شایستگی از خود نشان میدهد، او را قبول و تایید کنند، کودکی کمالگرا تربیت میکنند که تحمل شکست ندارد و این مساله در آینده به ضررش خواهد بود.
2. یک عملکرد مشخص را مورد تحسین قرار دهید: با ذکر جزییات شرح دهید کجای کاری که کودک و نوجوان انجام داده خوشحالکننده است، به طوری که او بفهمد چه کاری را درست انجام نداده و در چه قسمتی خوب و بینقص بوده و اگر بخواهد چیزی را اصلاح کند چه کار باید بکند. ادامه مطلب...
هر سال، مدرسهها که باز میشود، انگار با شروع درس و مدرسه موجی از مشکلها و سوالهای بیپاسخ به سوی والدین، بهخصوص آنهایی که بچههایشان کلاساولی هستند، هجوم میآورد. جالب اینکه گاهی حتی دیگر زمینههای زندگی کودک هم با رفتنش به مدرسه از روال عادی خارج میشود. کم نیستند والدینی که برای مشاوره میآیند و نمیدانند با بچهای که تا به حال لجباز و بدغذا نبوده یا مشکلهایی از این قبیل نداشته، چه کنند. به همین دلیل، صفحه «فرزندپروری» این هفته به طور کامل به ستون «آداب ترتبیت» اختصاص یافته تا راهکارهایی ارائه دهد که به واسطه آن والدین بدانند هنگام مواجهه با رایجترین مشکلهای فرزندان مدرسهرو خود چه کار کنند یا از انجام چه کارهایی خودداری کنند.
قبل از بررسی هر مشکلی باید بپذیریم کودکی که از خانه راهی مدرسه میشود و به طور همزمان درگیر چند مشکل خواهد شد و تا او بتواند خود را با این مشکلها سازگار کند، امکان دارد دچار حالتهای عاطفی نامناسبی شود. کودک قطعا به تدریج میتواند این مشکلهای نسبتا بزرگ را حل کند اما نیاز دارد او را درک کنیم. جدا شدن از محیط امن خانوادگی، مواجه شدن با مقررات محیط مدرسه، روبرو شدن با نظم و ترتیبی که لازمه آموزش است و کوشش ذهنی ارادی در درک و فهم مطالب برای موفقیت در امور تحصیلی از جمله مشکلهای بچهها در بدو ورود به مدرسه است. البته با آمدن دوره پیشدبستانی سازگار شدن تا حدی تسریع میشود اما به هر حال باید به بچهها فرصت داد.
ادامه مطلب...
اکثر والدین از این موضوع گله دارند که فرزندشان در مورد حوادثی که در مدرسه رخ داده مرتب شکایت میکند و از آنها میخواهد برای حل مساله به مدرسه بروند و مساله همشاگردی که آزارشان داده را دعوا کنند یا با مدیر مدرسه در مورد آن صحبت کند.
واقعیت اینجاست که گاهی کودکان به دنبال جلب توجه والدین هستند. گاهی هم میخواهند خشمشان را خالی کنند. گاه در مورد مدرسه حرفهایی میزنند که لزوما ممکن است واقعی نباشد و تنها به دنبال راهی برای آسیب زدن به همکلاسی یا گرفتن امتیازاتی از والدین هستند. گاهی نیز کودک در مورد نتیجه حرفهایی که میزند ممکن است اطلاعی نداشته باشد و به آن فکر نکند و تنها برای سرگرمی شکایت کند.
به هر حال شکایت یک علامت است که ممکن است دلایل متفاوتی داشته باشد و والدین با شناسایی آن میتوانند مساله را حل کنند.
والدین باید از همان ابتدای ورود کودک به مجامع عمومی حد و مرزهایی را برای کودکشان در نظر بگیرند. آنها باید همیشه با کودکشان صحبت کنند اما این قانون وجود داشته باشد که نباید در مورد دیگران حرف زد یا قضاوت کرد. باید به کودک آموخت غیبت کردن کار درستی نیست. اگر والدین احساس کردند کودک در حال قضاوت یا بدگویی است باید فورا موضوع را عوض کنند. اگر کودک میگوید همکلاسیام در مدرسه مرا هل داد باید جمله را اصلاح کنید مثلا به کودک بگویید «دوستت موقع بازی به تو خورد و افتادی».
از کودک در مورد اتفاقی که افتاده و نتیجه آن و میزان تقصیرش بپرسید. مثلا اینکه این موضوع تا چه حد به عمد بوده و چه عوارضی داشته است. گاه کودک هدفش از شکایت تنها جلب توجه یا گرفتن امتیازاتی از والدین است که نباید در این شرایط به آن بها داد.
گاه ارتباطات کودک دچار مشکل است مثلا کودک اعتمادبهنفس پایین یا اختلالات خلقی دارد و بلد نیست با سایر کودکان دوست شود. والدین باید به این موضوع هم توجه داشته باشند. اگر مهارتهای دوستیابی و ارتباطی کودک دچار اختلال است باید به کمک روانپزشک این مساله را برطرف کرد. اینکه والدین مرتبا به شکایتهای کودک توجه کنند و به او امتیاز دهند باعث تشدید این رفتار در کودک شده و در نهایت کودک به جایی خواهد رسید که حق نداشته را طلب میکند.
پدر و مادر هم خود باید الگوی خوبی باشند. کسانی که مرتب در حال گله و شکایت و غیبت هستند غیرمستقیم این کار را به فرزندانشان هم یاد میدهند.
در مورد کودکان زیر 7 سال اصلا لازم نیست، درباره مرگ صحبت کنیم اما در سنین بالاتر باید از خود بیمار نظر خواست که آیا دوست دارد در مورد بیماریاش بیشتر بداند یا نه. باید به کودک حق انتخاب داد.
فرهنگ ما مثل فرهنگ غرب نیست. در غرب به طور باز در مورد تمام مسائل با کودک صحبت میکنند و به بیمار در هر سنی این حق را میدهند که بداند به چه بیماریای مبتلاست و آیا درمانی وجود دارد یا نه اما در فرهنگ ما وابستگیها شدید و روابط عاطفی قوی است و پدر و مادر تحمل دادن این نوع اطلاعات را به کودک ندارند. اشکالی هم ندارد زیرا بیان اطلاعات کمکی به کودک نخواهد کرد.
اگر روند درمان مشخص نیست بهتر است در عین امیدواری دادن به کودک، اطلاعات کاملی در اختیار او قرار نگیرد.
اگر برای کودکی امید به زندگی وجود ندارد باید والدین از این اطلاعات استفاده کنند و وقت بیشتری را با فرزندشان بگذرانند و حس خوب خود را به او منتقل کنند و نشان دهند چقدر فرزندشان را دوست دارند. آنها میتوانند از فرصت باقیمانده استفاده کنند و خاطرات خوشی بسازند.
ادامه مطلب...
همه، پدرها و مادرها را مسوول مشکلهای کودکان و نوجوانان قلمداد میکنند. متخصصان سلامت روان هم معتقدند که والدین نقش تعیینکنندهای در مشکلهای رفتاری و عاطفی کودکان دارند. حتی زمانی که بچهها در مدرسه موفق نیستند، آموزگاران و اولیای مدرسه مدعی میشوند تقصیر پدر و مادرهاست. ادامه مطلب...