در مورد کودکان زیر 7 سال اصلا لازم نیست، درباره مرگ صحبت کنیم اما در سنین بالاتر باید از خود بیمار نظر خواست که آیا دوست دارد در مورد بیماریاش بیشتر بداند یا نه. باید به کودک حق انتخاب داد.
فرهنگ ما مثل فرهنگ غرب نیست. در غرب به طور باز در مورد تمام مسائل با کودک صحبت میکنند و به بیمار در هر سنی این حق را میدهند که بداند به چه بیماریای مبتلاست و آیا درمانی وجود دارد یا نه اما در فرهنگ ما وابستگیها شدید و روابط عاطفی قوی است و پدر و مادر تحمل دادن این نوع اطلاعات را به کودک ندارند. اشکالی هم ندارد زیرا بیان اطلاعات کمکی به کودک نخواهد کرد.
اگر روند درمان مشخص نیست بهتر است در عین امیدواری دادن به کودک، اطلاعات کاملی در اختیار او قرار نگیرد.
اگر برای کودکی امید به زندگی وجود ندارد باید والدین از این اطلاعات استفاده کنند و وقت بیشتری را با فرزندشان بگذرانند و حس خوب خود را به او منتقل کنند و نشان دهند چقدر فرزندشان را دوست دارند. آنها میتوانند از فرصت باقیمانده استفاده کنند و خاطرات خوشی بسازند.
بعد از 7 سالگی برای کودک بالای 7 سال، مساله تا حدودی متفاوت است و کودک با توجه به رشد تفکر متوجه بسیاری از مسایل است. والدین باید از پچپچ کردن و زمزمه جلوی کودک در این سن و سال خودداری کنند و از مشکلهای کودک جلوی او صحبت نکنند. در این شرایط معمولا کودکان پی میبرند اتفاق بدی در حال وقوع است.
بعد از 7سالگی باید به کودک اطلاعاتی در مورد بیماریاش داد اما لازم نیست اطلاعات کامل باشد. اگر والدین میدانند در خصوص بیماری باید توضیح دهند ولی حس میکنند نمیتوانند احساسات خود را کنترل کنند، بهتر است اطلاعات را روانشناس یا روانپزشک به کودک بدهد. پزشک میتواند اطلاعات مختصری در مورد بیماری و شیوه درمان به کودک بدهد و مخصوصا اگر کودک به شیمیدرمانی نیاز دارد باید در مورد عواقب شیمیدرمانی و ریزش مو صحبت شود.
85 درصد سرطانهای کودکان درمان قطعی دارد و بنابراین همیشه باید به کودک امیدواری داد که بیماریاش قابلدرمان است و مساله مهم شیوه برخورد با کودک بیمار است. در جامعه و فرهنگ ما خانواده به قدری برای کودک بیمار احساس دلسوزی و ترحم میکنند و رفتار غیرعادی دارند که کودک دچار مشکلهای رفتاری عمیق میشود. کودک بیمار به دلسوزی و ترحم نیاز ندارد.
والدین باید احساسهای عمیق خود را کنترل و با کودک عادی رفتار کنند. کودکانی که به سرطان یا بیماریهای صعبالعلاج مبتلا میشوند خیلی مهم است که سریع به مدرسه برگردند. هر چه مدت غیبت از مدرسه بهدلیل درمان بیشتر شود کودک خود را جداتر از دیگران حس میکند و این موضوع او را آزار خواهد داد. کودکی که در دوران درمان یا پس از آن به مدرسه بازمیگردد بهخصوص اگر تغییری در اعضای بدنش ایجاد شده باشد مثلا تحت شیمیدرمانی و موهایش را از دست داده باشد، در بسیاری از موارد نگران واکنش همسالان خود است. مشاوران و مسوولان مدرسه باید به حضور کودک در مدرسه کمک کنند و باعث تقویت ارتباط کودک با همسالان خود شوند. معلمان نباید نسبت به قبل رفتار متفاوتی با کودک داشته باشند. نباید بهدلیل بیماری به کودک امتیازات ویژه داد و مثلا انتظار انجام تکالیف از او نداشت. در این شرایط اضطراب کودک بالا میرود و احساس میکند با همسالان خود متفاوت است و اطرافیان نسبت به او حس ترحم و دلسوزی دارند. در یک کلام رفتار عادی با کودک میتواند در حفظ روحیه کودک و کم کردن تنش او بسیارکمککننده باشد.
وقتی کودکی دچار بیماری صعبالعلاجی شد تغییرات زیادی در سیستم خانواده ایجاد میکند. خواهر و برادرها باید تا حدودی در جریان بیماری باشند. میزان ارائه اطلاعات به سن آنها بستگی دارد. اگر خواهر و برادرها بزرگتر هستند میتوان در مورد بیماری اطلاعات بیشتری داد و آنها را در جریان روند درمان گذاشت.
والدین باید به اطرافیان نزدیک نیز در مورد بیماری کودک و نحوه رفتار با او اطلاعات لازم را بدهند. برای خوشحال کردن کودک مبتلا به سرطان باید حتما از پدر و مادرش نظر خواست و اطرافیان دنبال رفتارهای عجیب و غریب برای به هیجان آوردن کودک نباشند چون به جای اینکه به او کمک کنند برعکس به او آسیب خواهند رساند. رفتار با کودک بیمار باید کاملا طبیعی باشد. لازم نیست مراسمهای خاصی برای کودک برگزار کنند تا او را خوشحال کنند یا کودک را به دیدار کودکان بیمار دیگر ببرند. این رفتارها تنها از نظر عاطفی به کودک ضربه میزند. کودکان در این شرایط نیاز دارند تنها باشند و آرامش پیدا کنند.
گاهی اطرافیان از جملههایی استفاده میکنند که به هیچوجه به کودک بیمار کمکی نمیکند مثلا پرسیدن این سوال که «چه حسی داری؟»، «چه کمکی میتوانم به تو بکنم» یا بیان حوادث مشابه در مورد افرادی که بیماری مشابهی در فامیل داشتهاند مشکلی را حل نمیکند، بلکه برعکس سطح اضطراب کودک را بالا میبرد.