انتقاد به شخصیتها، ملیتها، قومیتها و شغلهایی که در فیلمها و سریالها دیده میشود، از زمان فیلم شوکران و با اعتراض پرستارها شروع شد. همان زمان بهروز افخمی این بحث را مطرح کرد که پس شخصیتهای منفی داستانها باید چه شغلی داشته باشند؟ این اعتراض به شغل شخصیتهای منفی فیلمها از سوی دیگر گروهها ادامه پیدا کرد.
یکی از گروههایی که چند ماه پیش اعتراض آنها سر و صدا به پا کرد، پزشکان بودند که به «در حاشیه» نقد داشتند، در حالی که به نظرم در این سریال از پزشکان انتقاد نشده بود، بلکه سیستم درمانی کشور نقد شده بود. نکته این است که بالاخره نویسندگان فیلمنامهها نهتنها باید شغلی برای شخصیتها متصور شوند، بلکه باید ملیت، قومیت و زبانی هم برای آنها در نظر بگیرند. در سریالهای اروپایی و آمریکایی هم میبینیم که بازیگران با لهجههای کانادایی، انگلیسی، ولزی و اسکاتلندی صحبت میکنند اما از چند سال پیش که موج دوبله کارتونهای روز دنیا در ایران شروع شد و برای شخصیتپردازی بهتر و جذابتر از لهجههای مختلف استفاده کردند، اعتراضهایی شروع شد و این اعتراضها وزارت فرهنگ و ارشاد را بر آن داشت که دستورالعملی صادر و استفاده از لهجه مناطق مختلف کشور را در دوبله کارتونها ممنوع کند. البته همان موقع انجمن گویندگان جوان و منتقدان اعتراض کردند که چرا باید از لهجه تهرانیها استفاده کنیم؟ پس تهرانیها هم اعتراض کنند که نوع گویش ما نباید روی شخصیتهای منفی داستان باشد؟! حتی در کشور ما در مورد اسم شخصیتها هم بحثهایی وجود دارد و شخصیتپردازان در این زمینه هم دچار مشکل میشوند. داستان فیتیلهای ها را هم حتما شنیدهاید. به این بهانه نگاهی انداختهایم به ریشههای این نوع اعتراضها که در «موضوع ویژه» این هفته میخوانید.
در سالهای اخیر، موضوع اعتراض به سوژههای فیلم و سریال معمولا به شکل دیگری مطرح میشود که به نظر من خطرناکتر است؛ توهین به قومیتها و برداشتهایی که آنها از فیلمها دارند. در کشور ما جوکهایی درباره قومیتهای مختلف وجود دارد که حتی افرادی از همان قومیت نیز گاهی آنها را تعریف میکنند و میخندند. البته برخی از این جوکها چندان مناسب نیستند ولی برخی از آنها توهینآمیز نیست و صرفا نوعی طنز محسوب میشود که ممکن است براساس ویژگیهای همان قوم ساخته شده باشد و البته با اغراقی که خاصیت طنز و لطیفهگویی است.
من منکر این قضیه نیستم که این جوکها گاهی محتوای تحقیرآمیزی دارند که باید این مشکل با فرهنگسازی حل شود اما چند وقتی است کار به جایی رسیده که برنامهسازان اجازه ندارند به کسی بگویند بالای چشمت ابرو است. پزشکان در زمان پخش سریال «در حاشیه» سردمدار این اتفاق بودند اما برخی از واکنشهای غیرمنطقی گروهی از آنها باعث شد توجه مردم به این سریال بیش از پیش جلب شود و خود پزشکان به اینکه در پذیرفتن انتقاد و شوخی بیجنبه هستند، متهم شوند. اما آنچه درباره قومیتها اتفاق میافتد، فراتر از این است؛ نمونهاش سریال «سرزمین کهن» کمال تبریزی که بسیار پرخرج و پرزحمت بود و به صرف اینکه فامیلی یکی از شخصیتهای منفی آن با نام یکی از قومهای ایرانی شباهت داشت، مورد اعتراض قرار گرفت و نمایش آن متوقف شد.
در طول همین اعتراضها، این سوال هم مطرح شد که چرا مردم برخی از نقاط کشور، پذیرندهترند و مثلا مازندرانیها به سریال «پایتخت» اعتراض نمیکنند؟ شاید دلیلش این باشد که این قانون بسیار ساده را بلدند که مثلا اگر دزدی مهندس بود، به معنای آن نیست که همه دزدها مهندساند و همه مهندسان دزد. اگر یک دزد تهرانی بود، به این معنا نیست که همه تهرانیها دزدند یا همه دزدها، تهرانی.این یک انحرافشناختی است که هر چیزی را تعمیم میدهیم و بلافاصله دنبال دستهای پشت پرده و سوءنیت میگردیم.
انتقاد مفرط بیاثر است
مساله این است که صرفنظر از منطقی یا غیرمنطقیبودن این انتقادها، از حد گذشتن و تکرار بیش از حدشان، باعث میشود تاثیر و کارایی خود را از دست بدهند و اهمیت آنها در نظر مردم کاهش یابد.
به هر حال، اقوام مختلف در ایران کنار هم زندگی میکنند و کسی نمیتواند منکر شود که در همین تهران، بسیاری از ترکزبانان، لرها، عربها و... از خود تهرانیها موفقتر زندگی میکنند پس دستی پشت پرده وجود ندارد که بخواهد قومی را بکوبد، به آن بیاحترامی کند و باعث ایجاد تفرقه شود!
من شخصا این دیدگاههای دایی جان ناپلئونی را قبول ندارم. حتی اگر گاهی شاهد این باشیم که بوی توهین هم به مشام میرسد، این نگاه سیستمیک درست به نظر نمیرسد. اگر قرار است در این کشور کنار هم زندگی کنیم و برای آبادانی آن گام برداریم، باید سعی کنیم این دیدگاه تبعیض سیستماتیک را کنار بگذاریم. اگر این تبعیض سیستماتیک وجود داشت، بسیاری از مسئولان رده بالای کشور ما از قومیتهای مختلف نبودند؛ حتی در شورای شهر تهران، آقای رضازاده که اردبیلی هستند، عضویت دارند در حالی که هیچ تهرانیای عضو شورای شهر اردبیل نیست!ماهی گرفتن بعضیها از آب گلآلود متاسفانه برخی از اعتراضها از سوی روشنفکران و تحصیلکردههایی است که از احساس جوانها برای رسیدن به مقاصد خاص و پیش بردن تئوریها و نظریههای خود استفاده میکنند. ما به اندازه کافی در کشورمان مشکلهای اقتصادی، اجتماعی و... داریم و تهران به عنوان پایتخت، مجموعهای از قومیتها و اقوام را در خود جای داده و به اصطلاح شهری 72 ملت است و مردم کنار هم با آرامش در آن زندگی میکنند. میتوان گفت صنف سوپرمارکت و صاحبان دکههای روزنامهفروشی در تهران ترکزبان و اکثر میوهفروشها کرد هستند.
متاسفانه فضا دارد به سمتی میرود که هیچکس دیگر نتواند از دیگری انتقاد کند یا شخصیتی را با لهجهای خاص به تصویر بکشد چون بلافاصله متهم به زیر سوال بردن آن قومیت میشود، در حالیکه اگر عمل فردی نقد میشود، عمل او زیر سوال برده میشود، نه آن جایگاهی که او در آن قرار گرفته یا قومیتی که دارد.
متاسفانه در فضای پر سوءتفاهم امروزی، عدهای از افراد هم با کمدقتی، کمتوجهی و کمسلیقگی باعث شعلهور شدن سوءتفاهمها میشوند مثل آنچه در برنامه فیتیله اتفاق افتاد.
انحرافهای شناختی
مسالهای به عنوان موانع ارتباطی یا انحرافشناختی وجود دارد که باعث میشود ارتباط بین 2 نفر، 2 خانواده یا 2 گروه دچار مشکل شود و به آن صدمه میزند.
از شایعترین موانع ارتباطی مخصوصا بین زن و شوهرها، اغراق، تعمیم و ذهنخوانی است. متاسفانه این مشکلها در کل جامعه ما در حال رواج است و هر اتفاقی میافتد، بلافاصله آن را تعمیم میدهیم به همه افراد یا موقعیتهای مشابه و بلافاصله ذهنخوانی میکنیم که منظور فلان چیز بوده! بر همین اساس، در این چند روز، مطالبی را در شبکههای مجازی، آن هم گاهی از افراد تحصیلکرده میخوانم که میتوانم بگویم برداشتهای بیمارگونه از این ماجراست؛ افرادی که واقعا از آنها انتظار نمیرود چنین برداشتهای منفی و بیمارگونهای داشته باشند.تحلیل شوخی
فیتیلهایها
شوخی مجموعه فیتیله واقعا شوخی ناپسندی بود و اصلا ظرافت نداشت و مقداری هم توهینآمیز بود اما در برنامهای مطرح شد که دستاندرکارانش خودشان ترکزبان هستند. نکته دیگری هم وجود دارد که خیلیها نادیده گرفتند؛ آن هم عملکرد و جایگاه عموهای فیتیلهای بود، یعنی کسانی که سالهاست یکی از پرطرفدارترین برنامههای تلویزیونی را میسازند و نقش مهمی در تربیت و آموزش بچههای این جامعه داشتهاند. ما یادمان رفته که آنها بارها و بارها از لهجه و زبان و حتی لباس قومیتهای مختلف برای آموزش فضایل اخلاقی و آشنا کردن بچهها با فرهنگهای مختلف استفاده کردهاند.
حالا پس از این همه سال اشتباهی نیز مرتکب شدند. آیا درست است این اشتباه را با سیستم دایی جان ناپلئونی به این ربط دهیم که حتما عمدی در کار بوده و توطئهای پشت پرده اتفاق افتاده؟
اگر بارها این اتفاق تکرار شده بود، میتوانستیم فرض کنیم قصد و عمدی وجود دارد ولی با یک بار اشتباه پس از این چند سال، چنین احتمالی را نمیتوان در نظر گرفت.
یک اشتباه، نه 100 اشتباه!
قبول دارم که صرفنظر از قومیت، این شوخی خوب نبوده و اصلا جایش در برنامه کودک نبوده و هیچ نکته آموزندهای نداشته اما یک اشتباه از آنها بعد از این همه مدت، قابل گذشت است و دلیل برداشتهای بیمارگونه و استنباطها و استنتاجها را متوجه نمیشوم.
البته شاید خودم هم متهم شوم که آن قومیت نیستم و عکسالعملها را درک نمیکنم ولی من معتقدم که این روش برخورد در هر صورت درست نیست و باعث نمیشود احترام بیشتری به هم بگذاریم. در اینکه گاهی به برخی قومیتها بیاحترامی میشود، شکی نیست اما در شرایط فعلی که همه ما باید دست در دست هم دهیم تا مشکلها حل شود و کشور را بسازیم، واقعا دمیدن در آتش اختلافها آن هم با پشتوانه استدلالهای متعصبانه، درست نیست و حساسیتها را نسبت به قوم خاصی بیشتر و انتقاد بیش از حد به خاطر چنین خطایی، ارزش و توجه انتقاد را کم میکند، به طوری که اگر چندی دیگر مثلا مهندسی بخواهد انتقادی ساده به یک برنامه تلویزیونی داشته باشد، ممکن است خیلیها فکر کنند ای بابا، باز هم تا یک چیزی گفتند، به این مهندسان برخورد! اگر اشتباهی شده باید در حد همان اشتباه، به وسیله مقامهای مسئول به آن پرداخته شود اما متاسفانه گاهی عکسالعملها بسیار شدید است؛ به طوری که برنامهای تعطیل میشود یا مسئولان به گونهای برخورد میکنند که جرح و تعدیل زیادی در سریال یا فیلمی شود.
این روزها شاهد تجمع، سر و صدا، انتقادهای شدید، طلب اخراج، حبس و گاهی حتی اعدام (!) برای عوامل دستاندرکار این برنامه بودهایم ولی آیا ناظر پخشی که اخراج شد، واقعا نیت پلیدی در ذهن داشت؟!
به نظر میرسد مردم اینقدر حساس شدهاند که با تماشای هر برنامهای دنبال مصداقی از توهین به یک قومیت میگردند تا به اسم تعصب و برای عقب نماندن از دیگرانی که اعتراض کردهاند، سر و صدا راه بیندازند و انتقادی شدید کنند.
مساله دیگری که وجود دارد، این است که به معذرتخواهی مجریان این برنامه وقعی نهاده نشد و با این رفتار ممکن است دیدگاهها نسبت به آن قوم خاص تغییر کند و متهم به تعصب شوند، تعصبی که بعد مثبتی ندارد. بالاخره خطا از هر کس ممکن است سر بزند و باید بخشش داشت آن هم درباره افرادی که نقش مهمی در شناساندن فرهنگهای مختلف به بچهها دارند.
چرا تا به حال کسی به دلیل تعریفهایی که از قومیتهای مختلف و کارهای مثبتی که در این برنامه شده، از آنها تقدیر نکرده و حالا یک خطا را زیر ذرهبین بردهایم؟
شاید به دلیل همان مانع ارتباطی ذهنخوانی باشد که باعث میشود، حتی اگر درباره ما مثبت هم صحبت شود، فکر کنیم حتما دلیل خاص و منفعتی در پس آن وجود دارد و این جو بیاعتمادی که شاهد آن هستیم، نگرانکننده است. یادمان نرود، اشتباه یک جزو زندگی و هر شغلی میتواند باشد و اگر کسی مرتکب خطایی شد، باید در قالب قانون، جوابگوی خطایش باشد و اگر با سر و صدا و شلوغکاری و انتقاد بیش از اندازه باعث شویم فرد به جزایی بیش از آنچه سزاوار آن است گرفتار شود، عملا بیعدالتیای که در حق ما شده، با بیعدالتی پاسخ دادهایم و همان رفتاری را مرتکب شدهایم که از آن انتقاد میکنیم.
واکنش بیش از حد نشان دادن، ما را به بیمحبتی، بیگذشتی و غیرمنطقی بودن متهم میکند و باعث میشود محبوبیتمان بین دیگران کم شود چون باعث شدهایم یک برنامه پرطرفدار که تا به حال بیاشتباه بوده، تعطیل شود و عده زیادی از کودکان هموطنمان که در این قحطی برنامههای کودک و نوجوان دلشان به فیتیله خوش بود، از تماشای آن محروم شوند که هیچ صورت خوشی ندارد.