در باب مرگزدایی
دکتر احمدرضا همتیمقدم
پزشک و استادیار فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی
مرگ یکی از ابهامآمیزترین وقایع زندگی بشر است که ابعاد آن را از جنبههای متعددی میتوان بررسی کرد؛ از منظر پزشکی، روانشناسی، فلسفی و اجتماعی. البته چگونگی برخورد و مواجهه با این پدیده نیز میتواند محل تامل باشد اما بحث من در این نوشتار مربوط به این سوال است که آیا به مرگ باور داریم؟ به نظر میرسد ما مرگ را باور نداریم.
در بهترین حالت این گزاره را که «همه میمیرند» پذیرفتهایم. «پذیرش» و «باور» دو گرایش ذهنی متفاوت است. باورهای ما رفتارهای ما را شکل میدهند. باورهای ما به سمت صدق نشانه میروند اما پذیرش یک گزاره لزوما به این معنا نیست که آن گزاره را صادق در نظر میگیریم. همچنین ممکن است «پذیرش» یک گزاره، رفتار ما را تحتتاثیر قرار ندهد. شما ممکن است گزارهای را بپذیرید اما هنوز به آن باور نداشته باشید. ما به مرگ باور نداریم. اصلا شاید فکر میکنیم هیچگاه نخواهیم مرد.
به همین دلیل مفهوم مرگ ماهیت خود را برای ما از دست داده است. حتی از مفهوم مرگ، بار معنایی آن را میزداییم. نمونه آن رفتن مردم به قبرستانها و تفریح و خوردن ناهار و شام در قبرستانهای باغمانند است. این یعنی مرگزدایی؛ زدودن بار معنایی مرگ و مواجهه بیمعنایی با مفهوم مرگ. نمونه دیگر آن در پزشکی است.
برای برخی از پزشکان، مرگ مفهومی جز ایست ضربان قلب و تنفس ندارد. مرگ در بهترین حالت برایشان یک توقف فیزیولوژیک است. تا به حال دقت کردهاید که عباراتی مانند «بیمار اکسپایر شد»، چنان سرد و بیروح و بدون هیچ انگیزش هیجانی مانند یک جمله عادی مانند «خودکارت را به من بده» ادا میشود.
این یعنی مرگزدایی. باید مفهوم مرگ در پزشکی، بازتعریف شود. زندگی بدون مفهوم مرگ بار معنایی ندارد. زندگی وقتی معنادار است که مفهوم مرگ را در بستر خود داشته باشد. مفهوم مرگ در بستر زندگی یعنی مرگآگاهی، نه مرگزدایی. یعنی دانستن این نکته که مرگی محتوم در انتظار ماست، مرگی که دریچهای برای زیستن ابدی است. وقتی این مفهوم در جریان زندگی حمل شود، حرکات و رفتار ما جهتی دیگر مییابد، یعنی سمتوسوی زندگی ابدی. در این حالت میگوییم ما به مرگ باور داریم.