شخصیت ما از 3 جزء رفتار، تفکر و احساس تشکیل شده است؛ یعنی اینکه ما راجع به خودمان، آدمهای اطرافمان و جهان پیرامون خود چه احساس و هیجانی داریم، چگونه فکر میکنیم و چه رفتاری در مقابل وقایع مختلف از خودمان نشان میدهیم و اینها نشان میدهد که ما چگونه انسانی هستیم. بخشی از جنبههای مختلف شخصیت ما ریشه در ساختار ژنتیکی یا سرشتی ما دارد و با ما به دنیا میآید و ما نقشی در آن نداریم. شاید بتوانیم اندکی آنها را تعدیل کنیم ولی نمیتوانیم تغییر اساسی در آن بهوجود آوریم. بخشی دیگر از شخصیت ما متاثر از محیطی است که در آن رشد میکنیم و بزرگ میشویم که البته این قابلتغییر و تعدیل است.
این مقدمه از این جهت گفته شد تا ما بدانیم که همه چیز را نمیتوانیم در مورد فرزندمان تغییر دهیم، ولی میتوانیم تا حدودی سرشت او را تعدیل کنیم و او را به مسیری بهتر هدایت کنیم و همچنین میتوانیم با شیوه برخورد و رفتارهایمان در محیط خانواده کاری کنیم تا او را به سمت رفتارهای منفی و غیراجتماعی سوق دهیم. ما حتی در یک محیط خانوادگی، کودکانی با ویژگیهای فکری و رفتاری متفاوت میبینیم.
آنها گرچه از یک پدرومادر متولد و در یک محیط بزرگ شدهاند ولی شخصیتهای متفاوت دارند. یکی محتاط و یکی شجاعتر است. یکی درونگرا و یکی برونگرا و اجتماعیتر است. یکی آرام و خونسرد و دیگری عصبی و هیجانیتر است، ولی این حرفها به آن معنا نیست که ما نباید هیچ اقدامی بکنیم. ما میتوانیم کودکی را که از نظر سرشتی مضطرب و وابسته است، بهتر یا بدتر کنیم. میتوانیم کودک درونگرا را منزویتر یا اندکی اجتماعیتر کنیم. میتوانیم کودک لجباز و بدقلق را لجبازتر، نافرمانتر و یاغیتر کنیم یا کشمکش قدرت و لجبازی با او راه نیندازیم، صفات مثبت و مناسب او را تقویت کنیم و برخی از رفتارهای منفی کوچک او را نادیده بگیریم و بازخوردهای تنبیهی مناسب برای نافرمانی او انتخاب کنیم و اندکی راماش کنیم. ما میتوانیم صفت کودک عصبی، منفیبین و مقابلهجوی خود را اندکی تعدیل کنیم. سوژهای که در صفحه «روانشناسی» این هفته مورد توجه قرار گرفته است، مثبتاندیشی است. در این مطلب تلاش شده است تا آداب مثبتاندیشی را به روشی ساده به بچههایمان بیاموزیم. با ما همراه شوید.
به نظر میرسد در قدم اول باید تفاوت کودکان را بپذیریم حتی کودکانی که در یک محیط خانوادگی و از یک پدرومادر متولد میشوند را با یکدیگر مقایسه نکنیم و این مساله را نیز بپذیریم که گرچه ایدهآلهای ما چیز دیگری بوده، ممکن است فرزندمان کاملا منطبق بر ایدهآلها و آرزوهای ما نباشد، ولی در قدمهای بعدی تصمیم بگیریم که چه رفتارهایی را میخواهیم تغییر دهیم و چگونه باید تغییر دهیم.
هر انسانی بهتدریج که بزرگ میشود، جهانبینیاش شکل میگیرد؛ یعنی شیوه تفکر و نگرش اش نسبت به آدمها و اتفاقات پیرامون. حتما دقت کردهاید که برخی از آدمها خوشبینتر هستند و اتفاقات پیرامون خود را به طریقی مثبت تحلیل میکنند و برخی برعکس به همه چیز با دید منفی، بدبینانه و با احتیاط و تامل نگاه میکنند. یک واقعه رخ میدهد ولی تحلیلها و رفتارهای آدمها با هم متفاوت هستند. مادر به نوجوانش میگوید: «اتاقت خیلی به هم ریخته است. کمی مرتبش کن.» یکی پاسخش این است که: «آره مادر راست میگی. این چند روزه درگیر امتحاناتم بودم. اصلا متوجه اتاقم نبودم. چشم امروز که از مدرسه برگشتم حتما مرتبش میکنم»، ولی یک نوجوان دیگر ممکن است پاسخش این باشد: «شما در همه کارهای من دخالت میکنی. اصلا اتاق خودمه. مگه من به اتاق شما کار دارم. همهاش میخواهی به من گوشزد کنی که شلخته و بینظم هستم. اصلا تو هیچ کار منو قبول نداری!»
یا در نظر بگیرید کودکی سر کلاس وقتی طبق درخواست معلم شروع به خواندن کتاب میکند و کلمهای را اشتباه میخواند که شبیه کلمه خندهداری میشود و بچههای کلاس همه میخندند. یک کودک ممکن است فکر کند که همه بچههای کلاس مسخرهام کردند. من اصلا نمیتوانم کارهایم را درست انجام بدهم، حتی روخوانی از یک متن ساده را، ولی دیگری خودش نیز خندهاش میگیرد و با کلاس میخندد و میگوید: «ببین چی گفتم؟ بچهها دوباره از نو میخونم. این دفعه قول میدم درست بخوونم...»
مثالهای متعددی میتوان زد از این قبیل که واقعه و شرایط یکی بوده ولی برداشت آدمها و رفتارشان متفاوت بوده و مشخص است چیزی که زیر این رفتار قرار دارد، همان شیوه نگرش، تفکر، برداشت و تحلیل آدمها از آن اتفاق است.
10 گام تا مثبتاندیشی کودکان
رعایت توصیههای زیر میتواند کمک کند تا شما فرزندتان را در جهتی رشد دهید که حتی اگر سرشتی دشوار و ناسازگار داشته، اندکی تعدیل شود و برداشتهایش از حوادث و اتفاقات مثبت و واقعبینانه باشد. البته این بدان معنا نیست که واقعیتهای منفی پیرامونش را نبیند:
1. کودکان از ما الگو میگیرند. سعی کنید در حضور آنها حرفها و صحبتهایی که پسزمینه منفی و بدبینانه دارد، محدود کنید و مواظب رفتارها و تعبیرهای منفی خود از وقایع باشید؛ مثلا اگر هنگام رانندگی ماشینی جلوی شما پیچید، بلافاصله بر سرعت خود نیفزایید تا بخواهید درسی به طرف مقابل بدهید و نگویید میخواهد حال مرا بگیرد، حق با من بود، مراعات حق دیگران را نمیکند بلکه این پیام را منتقل کنید که حتما عجله دارد. در ضمن در زمان رانندگی نباید لج و لجبازی کرد.
2. نگرشهای منفی و بدبینانه کودک خود را اصلاح کنید. مثلا چنانچه فرزند شما شکایت داشت که دوستش جامدادی نو خریده و آن را به مدرسه آورده تا فخرفروشی کند و دل بچههای دیگر را بسوزاند، به او بگویید: «نه فکر نمیکنم این طور باشد. او از اینکه وسیله نویی خریده خوشحال و ذوقزده است و میخواهد شما را هم در این احساس خود شریک کند.»
3. سعی کنید اعتماد بهنفس کودک خود را تقویت کنید. کودکانی که اعتماد بهنفس خوبی دارند معمولا شرایط را طوری تعبیر نمیکنند که در آن مفهوم حقارت، سرشکستگی و بدبینی وجود داشته باشد. کودکانی که اعتماد بهنفس پایینی دارند معمولا برداشتی منفی و تحقیرآمیز نسبت به خود دارند و رفتار و برخورد دیگران را منفی تعبیر میکنند مثل: مرا مسخره میکند، میخواست مرا خرد و تحقیر کند، میخواست مرا جلوی دیگران کوچک کند، هیچ کس مرا دوست ندارد، من به درد هیچ کاری نمیخورم.
4. مواظب کلماتی که مفاهیمی مطلق دارند، در مکالمات و ارتباطات خود باشید؛ کلماتی مانند همیشه، هیچوقت، اصلا، به هیچوجه و... اگر کودک شما خطایی میکند، هرگز با این کلمات او را توصیف نکنید: «تو چرا هیچوقت به بزرگترهات سلام نمیدی، همیشه همینطور بدخط مینوشتی... تو هیچوقت یاد نگرفتی چطوری از خودت دفاع کنی.» چون دقیقا پس از مدتی آنها به همین باور در مورد خود میرسند که من هیچوقت نمیتوانم درست عمل کنم و بعد از مدتی همین برداشت را به رفتار دیگران هم تعمیم میدهند که منظور معلمم از اینکه چنین حرفی را زد این است که من دانشآموز کندذهنی هستم و هیچ چیز را درست یاد نمیگیرم.
5. کودکانی که با استرسها، سختیها و ناملایمات زیادی روبرو میشوند ممکن است بعد از مدتی به این نتیجه برسند که همه چیز سخت، بد و نامناسب است. پس سعی کنید زیباییها را به فرزندتان نشان بدهید. استرسهای محیطی او را کم کنید. بعضی از وقایع اجتنابناپذیر هستند ولی میتوانیم کاری کنیم که برخی از آنها به وجود نیایند یا به شکل خفیفتری تجربه شوند.
6. از تنبیه کودک بپرهیزید و با او بدرفتاری نکنید. وقتی کودکان مورد اذیت و آزار قرار میگیرند، جهان را تهدیدکننده و ناامن درک میکنند.
7. برخی از واقعیتهای منفی و تلخ در زندگی وجود دارد. فرزندان ما باید به طور واقعبینانه با حوادث و وقایع برخورد کنند. واقعا قلدری در مدارس وجود دارد. کودک باید واقعیت این مفهوم را درک کند و راههای مقابله با آن را بیاموزد. اگر دانشآموز دیگری بخواهد او را مجبور به انجام کاری کند یا به زور خوراکیهایش را بگیرد او باید بیاموزد که این شخص قلدر و هدفش تعرض به حدود دیگران است. پس من در مقابل این قلدری میایستم. تحلیل درست واقعیتها و برخورد منطقی با آنها جزو بدبینی نیست.
8. سعی کنید عشق و مهرورزی به دیگران را به کودک بیاموزید. بیاموزید که انسانها به کمک یکدیگر نیاز دارند. ما باید به همنوعان خود خدمت کنیم و آنها را دوست داشته باشیم.
9. به کودکان بیاموزید که حتی از چیزهای کوچک هم میتوان لذت برد و شاد شد. برای شادی لازم نیست حتما ما یک موفقیت بزرگ یا اتفاق بسیار بزرگ و مثبت را تجربه کنیم. لذتها و شادیهای ساده زندگی کم نیست. درک خوشبختی از طریق درک همین شادیها و لذتهای دمدستی زندگی امکانپذیر است.
10. به کودکان بیاموزید خوبیهای حتی کوچک و اندک دیگران را ببینند و بازخورد مثبت بدهند. این رفتار باعث میشود تا دیگران نیز به ما بازخورد مثبت بدهند. فراموش نکنید که گاهی دید منفی و بدبینانه، نشانهای از یک اختلال اعصاب و روان مانند افسردگی، اضطراب، اختلال سلوک و شخصیت یا مشکل و اختلال دیگری است و چنانچه نمیتوانید شیوه نگرش منفی کودک خود را اصلاح کنید، شاید روانپزشک یا روانشناس کودک بتواند به شما کمک کند.
دکتر فریبا عربگل
فوقتخصص روانپزشکی کودک و نوجوان، عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی