چندی پیش معاون آموزش ابتدایی آموزش و پرورش اعلام کرد سال آینده، یارانه خانوادهای که از رفتن کودک به مدرسه ممانعت کند، با همکاری وزارت تعاون قطع خواهد شد. خبر به نظر ساده است ولی مرا به تعجب انداخت، آیا مسوولیت دولت به همین قطع یارانه برای این خانوادهها خاتمه پیدا میکند؟
این چه اندیشهای است که مشکلات خانه و داشتن شرایط اجتماعی نابسامان خانواده را سر کودکان فرو ریزیم؟ اگر مشکلات اجتماعی، شرایط نابسامان اقتصادی و ناتوانی در اداره خانواده، فرزندان را از تحصیل محروم میکند، معنایش این است که خانواده مسوولیت خود را در قبال فرزند نمیداند. اگر عکسالعمل دولت قطع یارانه باشد، یعنی نه دولت مسوولیت خود را در قبال کودکان کشور میداند و نه مسوولیت اینکه چرا به چنین خانوادههایی اجازه میدهد از کودکان بیگناه بهرهبرداری مالی و آنها را از آموزش محروم کنند.
آیا دولت و متولیان امر شرایط دشوار این کودکان را نمیدانند؟ آیا نمیدانند کودکی که اکنون سر کوچه و خیابان در حال فروش گل یا کالای دیگری است و در بیعدالتی و تحکم خانوادگی و سوءاستفاده گوناگون زندگی میکند، در آینده چه جوانی و با چه ویژگیهایی میشود؟ بله در آینده نهچندان دور و تنها 10 سال دیگر این کودک مردی شکستخورده است، جوانی با هزاران درد است که مردم و دولت را مسبب اصلی بیسوادی و زندگی آشوبزده خود میداند. کودکانی که در این شرایط آسیب میبینند و ضداجتماع بارمیآیند، سیل و چرخه آسیبرسانی و بزهکاری را تشدید میکنند و ما نباید اکنون آنها را به حال خود بگذاریم زیرا در همین چرخه به مرور مشکلات و نابسامانیهای اجتماعی عظیم و غیرقابلکنترل میشود. زمانی که شیوع ایدز در کودکان خیابانی 5 درصد اعلام شده، آیا ما نباید بلرزیم و به هوش بیاییم که باید برای این مشکل اجتماعی راهی جست؟ آیا شرمزده نمیشویم از اینکه بهرهبرداری جنسی از این کودکان در همین میهن اسلامی در جغرافیای وطن ما رخ میدهد؟
چرا در جریان خشونتی که به این کودکان روا میشود، ساکت ماندهایم و حتی میخواهیم فقر مالی خانوادهای که فرزندفروشی میکند را افزون کنیم؟ آیا این راهکار موجب میشود این خانوادهها ناگهان با قطع آن پول تصمیم بگیرند کودک خود را به مدرسه بیاورند؟ خانوادهای که چنان در فقر مالی و فرهنگی غرقاند که فرزندانشان با زباله جمع کردن و سیگارفروشی خرج آنها را میدهند و معمولا معتاد، بزهکار، زندانی، بیکار هستند با قطع یارانه چه میکنند؟
کودکان این خانوادهها همان بزرگسالانی خواهند شد که 20 سال دیگر نسل آینده از آنها وحشت خواهند داشت؛ وحشت مرگ و ناامنی اجتماعی. آن زمان باید هزاران برابر امروز صرف ساخت زندان، ایجاد ساختارهای امنیتی و... شود تا ضرری که آنها میتوانند به جامعه بزنند کمی کاهش یابد. چرا ما این کودکان را در شرایط نامطلوب رهاکردهایم؟ به جای قطع یارانه باید برای اولیای آنها کلاس آموزشی گذاشت. باید به این خانوادهها مانند بیمار اجتماعی کمک و آنها را درمان کرد.
مگر ما بیمارها را با هزینههای کلان دولتی در بیمارستانها درمان نمیکنیم، آیا پرداختن به این مشکلات در شرح وظایف وزارت رفاه یا سازمان بهزیستی نیامده؟ و آیا اگر با بررسیهای استادان امور اجتماعی، اقتصادی و تربیتی، مجموعه علل شناخته شده، چرا به تلاش برای تغییرات مطلوب تن نمیدهیم؟ من بهعنوان متخصص اپیدمیولوژی یا همهگیریشناسی حس میکنم باید هر چه زودتر این چرخه را با چشم بصیرت دید و از کنارش بیتفاوت رد نشد شاید، باید قانونی داشت که افراد قبل از ازدواج آموزشهای لازم را برای مسوولیت والدبودن بدانند و فرزندآوری را برای خانوادههای معتاد متوقف کرد و بایدهای دیگر که بهتر است متولیان در مورد آن بیندیشند. والدبودن مسوولیت سنگینی است. ما در کدام مدرسه چگونه والدبودن را به دانشآموزان و دانشجویانمان میآموزیم؟ ما نسلی را که در دست داریم چگونه تربیت میکنیم که در قبال جامعه مسوول باشد؟ پیشنهاد من ممکن است غیراجرایی به نظر بیاید ولی اگر دل در گرو این سرزمین داریم باید به عواقب شومی که نسلهای آینده ما را به خطر میاندازد، وارد حوزه اجرا شویم و برای هر زن و شوهری پیش از ازدواج دورههای آموزشی مناسب را برای زندگی مشترک، بهداشت جنسی و فرزندپروری اجباری کنیم. وزارت آموزش و پرورش نیز مسلما میتواند به جای قطع یارانه و فشار بیشتر به کودکان این خانوادهها نهادهای مدنی را برای آموزش به چنین خانوادههایی بسیج کند و با شناخت بیشتر مشکلات آنها و حمایتهای معین کودکان را از این چرخه بسیار ناصواب و غیرانسانی برهاند.
دکتر ربابه شیخالاسلام
مدیر موسسه کودک، سلامت و توسعه